وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم،
فهمیدم زمانی که سعی میکنم آرزوهایم را به کسی تحمیل کنم، با وجود دانستن اینکه نه زمان مناسب است و نه آن آدم آماده، چقدر میتواند این کار برای آن شخص دشوار باشد، حتی اگر آن شخص خود من باشم.
امروز معنای آن را میدانم و آن را احترام می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم, متوجه شدم که اندوه و احساسات من می خواهند مرا متوجه سازند که خلاف حقیقتم زندگی میکنم .امروز آن را واقعیت می خوانم .
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم،
از آرزوی داشتن یک زندگی دیگر دست کشیدم و توانستم ببینم که همه چیز در گرداگرد من دعوتی بوده است برای رشد من. امروز آن را تکامل می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم،از دزدیدن زمان آزاد خود و طراحی پروژه های بزرگ برای آینده دست کشیدم.
امروز فقط آن کاری را می کنم که برایم خشنودی با خود به همراه دارد، آنچه را که دوست دارم و آنچه که دلم را شاد میکند، به آن شکل و ریتم مخصوص و متعلق به خودم. امروز آن را سادگی می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم،
خودم را از چنگ تمام چیزهائی که برایم سالم نبودند رهانیدم، از غذاها، انسانها، اشیاء، موقعیتها، از تمام آن چیزهائی که مرا با خود به زیر می کشیدند و حتی از خودم هم دور نگاه می داشتند . ابتدا آن را «خودخواهی سالم» می نامیدم، اما امروز میدانم که نامش خود دوستی است.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم،
از خواست اینکه همیشه حق با من باشد دست کشیدم و از اینکه همه کارهای من باید درست باشند و به این ترتیب کمتر دچار اشتباه شدم.
امروز آن را تواضع می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم،
دیگر از اینکه در گذشته زندگی کنم و نگرانی بخاطر آینده ام داشته باشم سرپیچی کردم.حالا فقط در لحظه اکنون زندگی می کنم، جائی که همه چیز در آن به وقوع می پیوندد، و در حال حاضر هر روز اینچنین زندگی میکنم، و آن را کیفیت می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم،
پی بردم که تفکرم میتواند سد و بیمار ساز باشد. اما وقتی که با دلم یکی شدم، ذهنم دارای یار ارزنده ای گردید.من امروز این اتحاد را هوشمندی قلب می نامم.
امروز این را زندگی می نامم.
از دوست بسیار خوبم فریده رجبی برای ارسال این مطلب آموزنده بسیار متشکرم. به اطلاع شهروندان عزیز می رسانم این بانوی کرمانشاهی بسیار با انگیره، با روحیه و بسیار مثبت در زندگی است.