تا دوره دبیرستان فکر نمی کرد که بخواهد دانش و شغل پلیس شدن را برگزیند اما وقتی در خدمت پلیس بود عاشق نظم این فعالیت شد. جالب است یک سال به رغم تحصیل در رشته معلمی در دانشگاه تربیت معلم تهران، از ادامه تحصیل انصراف می دهد و در آزمون دانشگاه پلیس تهران شرکت می کند و پذیرفته می شود. اما این قبولی تاره اول کار اندیشه پلیس شدن برای او بود. تست های پزشکی، ورزشی و سوال های عمومی را نیز باید با موفقیت می گذراند تا بتواند دانشجوی پلیس شود و در نهایت او چون به علاقمندی رسیده بود که یک پلیس واقعی شود همه مراحل را با قبولی پشت سر گذاشت و وارد فعالیتی شد که شب و روز نمی شناسد و هر لحظه باید آماده باشد برای ماموریتی تازه.
درسش به پایان رسید تحصیلاتی که ماموریت سنگینی را برای او پیش بینی کرده بود. ابتدا او را به عنوان افسر گشت تصادفات در پلیس راه آزادشهر انتخاب می کنند. تا سال 1361 دورانی که از آن به دلیل مشاهده حوادث رانندگی مرگبار، به ویژه تصادفات جمعی خانواده ها در اتوبوس ها، اجساد شهروندان، صحنه های رغبت بار مرگ اعضای خانواده ها، مردن کودکان معصوم و کشته شدن مادران و پدران و تنها شدن فرزندانی که والدین خود را از دست دادند، به عنوان خاطرا ت تلخ زندگی اش یاد می کند.
به سیستان و بلوچستان اعزام می شود و به عنوان افسر پلیس راه از سال 1371 تا 1373 در این منطقه به خدمت مشغول می شود.
4 سال از خدمتش را به استان مازندران می رود و فرمانده پلیس راه لاریجان می شود. برای کسانی که همواره می خواهند بهانه ای برای کار نکردن داشته باشند باید بگویم او در سال 1373 تا 1377 هر شب ساعت 11 شب با اتوبوس از گزگان به محل ماموریت خود در لاریجان حرکت می کرد. وقتی از او پرسیدم چرا در این منطقه سکونت نداشتید که این همه هر روز نیمه شب حرکت کنید و ساعت 4 صبح در محل ماموریت حاضر شوید؟ چنین اظهار داشت: در ان زمان همسرم مشغول تحصیل در گرگان بود و نمی خواستم او به زحمت بیفتد و خللی در ادامه تحصیلش به وجود بیاید. به همین خاطر ترجیح دادم تا پایان این ماموریت در این محور، خودم تردد کنم.
در سال 1377 فرمانده پلیس راه نوکنده می شود و در سال 1379 فرماندهی پلیس راه استان را پشت سر می گذراند تا سال 1386 که وارد پلیس راهنمایی و رانندگی می شود و در مسئولیت رئیس اداره عملیات راهنمایی و رانندگی استان مشغول به فعالیت می شود.
تا سال 1390 که به عنوان رئیس پلیس شهر انتخاب می شود و اکنون در نخستین ماه فصل بهار 25 فروردین در ساعت 9 صبح پس از 33 سال زحمت و انجام خالصانه وطایف خود بازتشسته می شود. مجتمع رفاهی و آموزشی ناجا در ناهارخوران زیبای گرگان محل تقدیر از سالها تلاش سازنده و صادقانه او تعیین شده است.
او سرهنگ محمد رضا کابوسی است.
کابوسی شیرین ترین خاطرات سراسر زندگی خود را خدمت به شهروندان ذکر می کند و خوشحال از اینکه مردم چقدر قدرشناس او بوده و هستند.
او به جوانان دختر و پسری که ممکن است در اندیشه پلیس شدن باشند صادقانه و شفاف می گوید: اگر می خواهید صرفا برای امرار معاش و داشتن شغلی، پلیس شوید، راه شما اشتباه است و به نتیجه نمی رسید. پلیس از نظر او کاری سخت است و علاقمندی بی شماری می خواهد. فشارهای مضاعفی را باید تحمل کند و جزء انجام مسولیت، انگیزه بالا و شبانه روزی فعالیت داشتن چیز دیگری نیست.
از دیدگاه سرهنگ کابوسی که از او پرسیدم رفتار پلیس نسبت به مردم چگونه باید باشد؟ چنین گفت: رفتاری را قبول دارم که با احترام، باادب و قانومند باشد حتی با فرد متخلف، جزء رفتار محترمانه قابل قبول از طرف یک پلیس نیست.
سرهنگ کابوسی پلیس را جریمه کننده نمی شناسد بلکه امدادگر و امانتدار مردم می داند. پلیس شدن واقعی به اعتقاد او عبادت است.
رئیس پلیس شهر گرگان روزهای سختی را پشت سر گذرانده است زمانی که در لاریجان خدمت می کرد 20 روز تعطیلات نوروزی را بدون گله مندی و بدون در کنار خانواده بودن همراه و همسفر با مردم بود.
روزهای سرد و برفی که پشت بهمن می ماند و به مردم و مسافران مانده در برف و سرما کمک می کرد. روزهایی که پشت لدر می نشست و خود رانندگی می کرد تا به مردم برای رفت و آمد آسانتر کمک برساند. روزهایی که مجروحین زیادی را به موقع به درمانگاه می رساند و جانشان را خطر مرگ نجات داد و روزهایی که امانتدار اموال مردم بود و آن را به صاحبانشان تحویل داد.
سرهنگ کابوسی یک شهروند سازنده برای کشورش و برای شهرش محسوب می شود.
و در این یک سال که با او در ترافیک شهرداری گرگان آشنا شدم همواره همراه و حامی ما در فعالیت های آموزش فرهنگ ترافیک بود و برنامه های مشترکی را با یکدیگر برای شهروندان به اجرا گذاشتیم.
به اطلاع شهروندان عزیز می رسانم تعدادی از مدیران ارشد شهر گرگان خواهان استفاده از تجارب ارزشمند، سازنده و پربار سرهنگ کابوسی در مسئولیت های خود هستند.
برای او و خانواده محترمش آرزوی سلامتی دارم.