مثل همیشه پس از سوار شدن در جلوی تاکسی کمربند ایمنی را بستم. پس از تکمیل مسافر راننده برای رفتن آماده شد. همزمان که کمربند خود را می بست به من گفت خانم کمربندتون را ببندید. تعجب کردم زیرا نخستین راننده ای بود که از من با جدیت می خواست کمربند خود را ببندم.
از او سوال کردم شما همیشه از مسافران جلو می خواهید که کمربندشان را ببندند؟ گفت نه. از امروز شروع کردم. به او گفتم می توانم بپرسم آیا اتفاقی افتاده است که از من خواستید کمربندم را ببندم؟ گفت بله امروز 30 هزار تومان در دو نوبت به دلیل کمربند نبستن سرنشین جلو جریمه شدم.
او ادامه داد که پلیس فقط برای نبستن کمربند راننده، ما را جریمه نمی کند بلکه برای مسافر جلو هم رانندگان را جریمه خواهد کرد. برای همین از شما خواستم که کمربند خود را ببندید.
به او گفتم خیلی خوشحال هستم که برای نخستین بار یک راننده از مسافر خود خواسته مقررات را رعایت کند. اما من برای جریمه کردن و جریمه شدن، مقررات را رعایت نمی کنم بلکه در مرحله اول به دلیل ایمنی و سلامت این کار را انجام می دهم و در مرحله دوم نمی خواهم برای شما که با زحمت ریاد کار می کنید ضرری مالی داشته باشد.
از او خواستم اول به مسافران خود مسئله ایمنی را متذکر شود و دوم موضوع جریمه ها را مطرح کند تا این مسئله بالاخره به یک فرهنگ در شهر گرگان تبدیل شود.
به منزل رسیدم و به یاد آوردم که سال گذشته وقتی یکبار کمربند خود را بسته بودم راننده پرسید از خارج از کشور آمده اید؟ گفت خیر ساکن همین شهر هستم.
بار دیگر وقتی به محل خود می رفتم و کمر بند بسته بودم راننده تاکسی پرسید آیا تهرانی هستید؟! گفتم خیر. شهروند گرگان هستم.
و بار سوم وقتی کمربند خود را در تاکسی دیگزی بستم راننده گفت خانم نیازی ندارید که کمربند ببندید. گفتم نه باید کمربند ببندم. او با عصبانیت ادامه داد که من راننده هستم می گم نیازی نیست. به او توضیح دادم که آقای محترم برای ایمنی لازم است و شما هم باید از من بخواهید قانون را برای ایمنی رعایت کنم. ماشین را نگه داشت و گفت اگر می خواهید کمربند ببندید پیاده شوید! گفتم باشه پیاده می شوم. و من هم به دلیل کمربند بستن به ناچار از ماشین پیاده شدم. یادم می آید سه خانم روستایی که در عقب نشسته بودند تعجب کردند که چگونه به خاطر کمربند بستن، قبول کردم پیاده شوم.
از همان زمان در ذهنم آموزش فرهنگ رانندگی برای رانندگان گرگانی را یک ضرورت و الزام دانستم.
و حالا که به مدت چهار ماه فعالیت در بخش ترافیک شهرداری گرگان، هر روز در رفت و برگشت به محل کار و منزل در تاکسی با احترام از رانندگان می خواهم که برای ایمنی خود و مسافران، خود را ملزم به رعایت مقررات رانندگی نمایند. در این مدت فقط سه رانندهبا بی تفاوتی برخورد کردند.
و اینک نخستین راننده تاکسی از من خواست که کمربند خود را ببندم. مطمئن هستم با احترام و رابطه خوب و قابل اعتماد می توان شهروندانی با رفتارهای استاندارد در شهر مشاهده کرد.
اعتقاد قوی دارم که فرهنگ رانندگی هم برای آنکه به شکل درستی جابیفتد نیاز به آموزش مداوم و سپس اعمال قانون دارد و در نهایت می توانیم امیدوار باشیم که شهروندان، خود بدون مامور رانندگی، به صورت خود پلیسی و خود کنترلی به رانندگی مشغول باشند.